توجه بیش از اندازه و افراط و تفریط در برخورد با کودکان مبتلا به CF

باورهای اشتباه  والدین کودکان  مبتلا به بیماری های سخت و مزمن:

۱. کودک من همیشه باید در رفاه باشد.

۲. تمام خواسته ها و نیازهای فرزند من بلافاصله باید برآورده شود وگرنه گریه می کند بیقراری می کند، سرفه می کند و سیاه و کبود می شود و ممکن است اتفاق بدی بیفتد.

۳. فرزند من یک بچه خاص است و با بقیه خواهر و برادرهایش و همسالان خود فرق دارد.

۴. بیماری فرزند من خاص است و یک بیماری معمولی نیست نمیتوانم به او توجه نکنم خیلی نگران وضعیت او هستم.

۵. اگر توجه زیادی به او نداشته باشم افسرده می شود.

۶. باید حتما کنار او بخوابم، تا بتوانم از او مراقبت کنم.

۷. مدام باید حواسم به خورد و خوراک او باشد؛ میوه تازه، غذای زیاد و …وگرنه ضعف میکند و بیماری اش بدتر می شود.

۸. هرجا می روم باید کنار من باشد و از کنار من دور نشود؛ در مهمانی، در پارک و و… .

۹. کودک من نباید درباره بیماری خود چیزی بداند وگرنه میترسد، افسرده میشود و در روحیه او اثر منفی خواهد داشت.

و بسیاری باورهای دیگر که مانع پذیرش بیماری در کودک و نوجوان شما میشود.

بیماری کودکان

آیا میدانید عواقب این باورهای افراطی چیست؟؟

والدین مراقبت می کنند و هر روز آن را افزایش می دهند تا کودک شان در رفاه و سلامت کامل باشد.

این کارها خوب ست اما افراط و تفریط ممنوع والدین حواسشان نیست که با این کارهای افراطی خود دارند به کودک خود صدمه می زنند و زمینه را برای بروز مشکلات روانشناختی و رفتاری از قبیل: اضطراب، افسردگی، لجبازی، غذا نخوردن، به موقع نخوابیدن، در جای خود نخوابیدن، قشرق راه انداختن، لوس و نازپرورده شدن، انزوا و گوشه گیری از خانواده، دوستان و اجتماع، خشم و پرخاشگری کلامی- رفتاری و بسیاری مسائل دیگر را فراهم می کنند.

هیچ گاه، هیچ گاه، هیچ گاه درباره بیماری فرزندتان به او دروغ نگویید.

فرزند شما با خود فکر میکند ؛ اگر من مشکل خاصی ندارم و فقط یک سرماخوردگی ساده، آلرژی یا گلو درد است،
– پس این همه قرص و دارو برای چیست؟
– این همه حرکات ورزشی و فیزیوتراپی به چه درد می خورد؟
– این دستگاه عجیب و غریب بخور برای چیست؟
– تا کی باید دارو بخورم؟ و چرا؟
– چرا بقیه بچه ها که مریض می شوند این همه دارو نمیخورند؟ چرا آنها زود خوب می شوند ولی من هنوز خوب نشده ام؟
– حتما حالم خیلی بد است ولی پدر و مادرم دروغ می گویند
– حتما دکتر هم دروغ می گوید
– این داروها الکی هستند و هیچ وقت مرا خوب نمی کنند
– اگر بیماری من وحشتناک نبود این همه از من مراقبت نمی کردند
– نکند قرار است زود بمیرم؟؟ و صدها فکر اضطراب آور دیگر…

فرزند شما کم کم به این باور می رسد که:
– من موجودی ناتوان و بی عرضه ام
– من سر بار خانواده ام و باعث خجالت زدگی انها هستم
– من باعث غم و غصه والدینم هستم
– من باعث تحمیل شدن هزینه به خانواده ام هستم
– اگر والدینم نباشند و یا آنها را از دست بدهم نمی توانم کارهایم را انجام بدهم و کسی نیست از من مراقبت کند
– من همیشه محتاج مراقبت دیگران هستم
– حالا که خوب شدنی در کار نیست اصلا برای چه دارو بخورم بگذار زودتر بمیرم تا همه از دست من راحت شوند

 

فرزند شما یک بیماری مزمن دارد اما یادتان باشد او هم حق دارد گاهی غمگین، گاهی مضطرب ، گاهی عصبانی و دلخور باشد

خوبست او هم یاد بگیرد همیشه اوضاع آن طور که او میخواهد پیش نمی رود و به جای روشهای نامناسب و احساس شکست و ناامیدی، راه حل مناسب را پیدا کند و برای رسیدن به خواسته هایش تلاش کند حتی با وجود بیماری اجازه بدهید کودکتان حل مساله را بیاموزد از این طریق می آموزد که میتواند بر مشکلات غلبه کند بجای اینکه قهرمانی خیالی باشد.

 

 نحوه برخورد با بیماری و فرزند بیمار شما، انتخاب شماست انتخاب شما کدام ست؟

۱. فرزند بیمار ناتوان، لوس و پرتوقع، وابسته ، مضطرب و شکست خورده؟ یا

۲. فرزندی توانمند، مستقل، اجتماعی، موفق و تلاشگر که یک بیماری هم بنام سی اف دارد؟



دیدگاهتان را بنویسید